ای زلف و خط و خال تو از هم کشنده تر


مژگان ز چشم و چشم زابرو زننده تر

ابرویی از کمان قضا راست خانه تر


مژگانی از خدنگ حوادث رسنده تر

مجنون که بود قافله سالار وحشیان


هرگز نداشت ا زتو غزالی رمنده تر

مپسند ناامید مرا از شمیم خویش


ای بوی نافه تو زآهو دونده تر

در وادیی که عشق مرا جلوه می دهد


خارش بود ز پنجه شیران درنده تر

در باغ روزگار ندیده است هیچ کس


یک شاخ میوه دار ز من سر فکنده تر

صائب چرا شکایت دزدان کند کسی ؟


جایی که هست شحنه زدزدان برنده تر!